1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 11 12 13 14 15 16 17
|
ای طایران قدس را عشقت فزوده بال?هادر لا احب الافلین پاکی ز صورت?ها یقینافلاک از تو سرنگون خاک از تو چون دریای خونکوه از غمت بشکافته وان غم به دل درتافتهای سروران را تو سند بشمار ما را زان عددسازی ز خاکی سیدی بر وی فرشته حاسدیآن کو تو باشی بال او ای رفعت و اجلال اوگیرم که خارم خار بد خار از پی گل می?زهدفکری بدست افعال?ها خاکی بدست این مال?هاآغاز عالم غلغله پایان عالم زلزلهتوقیع شمس آمد شفق طغرای دولت عشق حقاز رحمه للعالمین اقبال درویشان ببینعشق امر کل ما رقعه?ای او قلزم و ما جرعه?ایاز عشق گردون موتلف بی?عشق اختر منخسفآب حیات آمد سخن کاید ز علم من لدنبر اهل معنی شد سخن اجمال?ها تفصیل?هاگر شعرها گفتند پر پر به بود دریا ز در |
|
در حلقه سودای تو روحانیان را حال?هادر دیده?های غیب بین هر دم ز تو تمثال?هاماهت نخوانم ای فزون از ماه?ها و سال?هایک قطره خونی یافته از فضلت این افضال?هادانی سران را هم بود اندر تبع دنبال?هابا نقد تو جان کاسدی پامال گشته مال?هاآن کو چنین شد حال او بر روی دارد خال?هاصراف زر هم می?نهد جو بر سر مثقال?هاقالی بدست این حال?ها حالی بدست این قال?هاعشقی و شکری با گله آرام با زلزال?هافال وصال آرد سبق کان عشق زد این فال?هاچون مه منور خرقه?ها چون گل معطر شال?هااو صد دلیل آورده و ما کرده استدلال?هااز عشق گشته دال الف بی?عشق الف چون دال?هاجان را از او خالی مکن تا بردهد اعمال?هابر اهل صورت شد سخن تفصیل?ها اجمال?هاکز ذوق شعر آخر شتر خوش می?کشد ترحال?ها |