1 2 3 4 5 6 7 8 9 10
|
ای یوسف خوش نام ما خوش می?روی بر بام ماای بحر پرمرجان من والله سبک شد جان منای ساربان با قافله مگذر مرو زین مرحلهنی نی برو مجنون برو خوش در میان خون بروگر قالبت در خاک شد جان تو بر افلاک شداز سر دل بیرون نه?ای بنمای رو کایینه?ایگویی مرا چون می?روی گستاخ و افزون می?رویگفتم کز آتش?های دل بر روی مفرش?های دلهر دم رسولی می?رسد جان را گریبان می?کشددل از جهان رنگ و بو گشته گریزان سو به سو |
|
انا فتحنا الصلا بازآ ز بام از در درآاین جان سرگردان من از گردش این آسیااشتر بخوابان هین هله نه از بهر من بهر خدااز چون مگو بی?چون برو زیرا که جان را نیست جاگر خرقه تو چاک شد جان تو را نبود فناچون عشق را سرفتنه?ای پیش تو آید فتنه?هابنگر که در خون می?روی آخر نگویی تا کجامی غلط در سودای دل تا بحر یفعل ما یشابر دل خیالی می?دود یعنی به اصل خود بیانعره زنان کان اصل کو جامه دران اندر وفا |